وقتي كه همه چيز
به تمامي در خاموشي غرقه شوند،
سكوت را
مجال آن هست
كه به خانه اندر شود
تا روح در مه ِ روزمره گي
پنهان نماند!
مارگوت بيگل
تمام كودكان جهان شاعرند
يغما گلرويي
طبقه ي همكف، با يك هال كوچك، آشپزخانه و سرويس بهداشتي، بازنمايي وضعيتي است كه خواه نا خواه بر چگونگي طراحي فضاهاي مسكوني تحميل شده است. واپسين انساني كه زرتشت گفت:"...انساني كه همه چيز را كوچك مي كند..." واپسين انساني است كه دارد ريشه هاي هستي خودش را با جهالت و به سرعت مي بلعد. فضاي 4 در 21 متري طبقه ي همكف، سطحي نگري انسان امروز به مكاني را نشان مي دهد كه در واقع منشا كسب آرامش و تنها نقطه ي اتكاي فرد است. جايي كه بايد با احتياط و زمزمه وار، كلمه ي خانواده را به زبان آورد.
طبقه ي اول، با توجه به ارتفاعي كه از سطح خيابان گرفته، همانند ذهني عمل مي كند كه از موضوع فاصله گرفته، به نحوي كه مي تواند وضعيت را درك كند و پيشنهادي را ارائه دهد. در اين فشار حجم فضاهاي شهري و محدوديت هاي طراحي، يك طبقه ي كامل به مكاني براي استراحت و آرامش اختصاص داده شده. آرامش، آلترناتيوي كه دور و دست نيافتني مي نمايد. عصاره ي معجزه آسايي كه در اين شلوغي و ازدحام بي پايان، ميان دست و پاهاي عصبي، بر زمين ريخته و ناپديد شده. در جامعه اي كه شك و ترديد بر باورهاي آدمي، سايه انداخته، چگونه مي توان وضعيتي جديد را به راحتي پذيرفت؟ چگونه مي توان زندگي اي كه بر لبه ي پرتگاه، با عجله مي دود را دعوت به آرامش كرد؟ اين طبقه، تنها مي تواند مكاني باشد براي خستگي اي كه شب، بر تخت فرو مي افتد و روز بعد، با كسالت و كرختي بيشتري چشم باز مي كند. جايي براي پخش كردن پرونده هاي اداري و ساختن دريچه اي كه از آن نگراني ها و گرفتاري هاي بيرون از خانه، به داخل نفوذ كند.
طبقه ي دوم، تعريف نشده است. در حقيقت، اين طبقه، نا خودآگاه، مخاطب را با لامكاني آشنا مي كند كه در آن آرامش با نور مي رقصد. در اين ميان، ما حركت روان و آرام سقف و نفوذ ملايم نور به داخل فضا را مي بينيم، اما، اين نور، از خلال سايه هاي ترديد مي گذرد و در ذهنيت كليشه اي مخاطب رخنه مي كند.
ساختار نامتعارف سقف، از جهان بيرون، زيبايي را صيد مي كند. اين زيبايي، گرم و آهسته از ميان هشت تير سقفي مي گذرد، انعطاف و مواج بودن را به تيرها هديه مي كند و بر ديوارهاي سرد و بتني مي لغزد. در اين پروسه، محتواي عميق و سيالي كه با تار و پود متن آئورا، آميخته، به اين فضاي مسكوني، معنا و مفهومي پويا مي بخشد.
اين خانه توسط شركت "FOBA"، در سال 1994 طراحي و در سال 1996، ساخته شد.
عكس هاي بيشتر؟
ادامه دارد...
اگر این دو عکس با هم در ارتباط باشند،می توانیم تصور کنیم که ساختار مجهول مورد نظر ،عناصری پلکانی دارد که امکان بالا و پائین رفتن را میسر می سازد.
با تمام بی نظمی و پراکندگی که در رنگ ها،حفره ها،شکل پله ها،طرز قرار گیری سیم ها و مفتول ها و کابل ها(که چرابودنشان بر ما مشخص نیست)،می بینیم،گویی در کل ساختار پله،نوعی نظم پنهان وجود دارد که از متلاشی شدن آن جلوگیری می کند
بین استحکام و حس اطمینانی که دیوارهای شیشه ای در مخاطب ایجاد می کند،با وانهادگی و ناآشنا بودن شکل میز و صندلی ها و حس فرو افتادنی که در هر لحظه ممکن است اتفاق بیفتد،تعادل عجیبی برقرار است.
قطعا،تناقضی که در خود طبیعت وجود دارد،یعنی بی نظمی و سرپیچی آن از هر محدودیت بیرونی و نظم غریبی که در درونش هست،در پیوسته کردن این دو فضا،بی تاثیر نیست.
علاوه بر این،حضور طبیعت می تواند در ویژگی های بارزی که در ساختار پله ها،میز و صندلی ها و در حرکت پیچک وار کابل ها،مفتول ها و سیم ها از یک سمت فضا به سمت دیگر وجود دارد،اصل تاثیرگذار باشد.
کف در چند لایه،با تنوع در کیفیت و رنگ تعریف شده است و گویی ضرورت تقسیم بندی لایه ها،از نوعی قانون پنهان پیروی می کند که بر ما مجهول است.سیم ها و مفتول هایی که از کف به سقف وصل شده اند و اشیاء عجیبی که در میانه ی آن ها گرفتار است، می توانند این تصور را ایجاد کنند که نبود آنها،استحکام این فضا را زیر سوال می برد.
اما بهتر است که کمی از این حس معماوار فضا کاسته شود.این اشیاء عجیب،صندلی هایی با روکش ابریشمی هستند.تا هنگامی که تنها شاهد این صندلی ها هستیم،در حالتی معلق غرقند.اما با نشستن بر روی آنها،و بالطبع پایین آمدن آنها و قرار گیریشان بر سطح زمین،حضور فیزیکی ما سبب تغییری موقت اما اساسی در اصل حالت صندلی ها می شود و دیگر از آن حس تعلیق خبری نخواهد بود.
در این فضا،تعریف خاصی برای مبلمان در نظر گرفته نشده.مبلمان با ساختار فضا یکی ست و به همان اندازه خارج از قاعده و نظم معمول.
مفتول هایی که میز شیشه ای را نه به کف،بلکه به سقف متصل می سازد،نوع رنگ های استفاده شده،نورپردازی و تعریف خاصی که از مبلمان ارائه شده،به نحوی که گویی به ساختاری رسیده ایم که در بطن ساختار اصلی و از آن معنا یافته،در صدد القاء محتوای خاصی نیست.بلکه تاثیر حضور عناصر و ویژگی های آنان بر مخاطب مد نظر است.
محتوایی که در پس این متن غیر متعارف نهفته است،رگه هایی از سبک و سیاق طبیعت را در خود دارد.
تعلیق،گسستگی،فروافتادنی که ممکن است در هر لحظه اتفاق بیفتد و ...همه در ایجاد حسی خاص دخیل اند.گویی مخاطب در حال تجربه کردن ذهنی نوعی دگردیسی است.حسی میانه بین این همانی و این نه آنی.تخریب شدن هویتی و شکلگیری هویتی دیگر و گویی این فضا،در لحظه ای شکل گرفته که فعل فروپاشیدن و فراشدن،یکی می شود.
در حقیقت،فضا دقیقا در نقطه ی عطف یک فرآیند شکل گرفته.فرآیند دگردیسی و تحولی ژرف.
اتفاق در همین جا، و در داخل این فضا می افتد و این امر سبب می شود تا ذهن مخاطب در کش و قوس این تغییر مجهول،گرفتار شود و این حالت تا زمانی ادامه می یابد که هویت موجود در حال تغییر،مجهول باقی بماند.
بخش مهم موضوع همین است. طراح این فضا ، در همان ابتدا،مخاطب را با هویتی مشخص مواجه می کند. پس بهتر است به ابتدای این متن برگردیم:
این خطوط نورانی که با قوسی آرام به سمت فضا کشیده شده،با آن دیرک های بلند می تواند هویت چه موجودی را برای مخاطب تعریف کند؟
آیا می تواند یک کرم ابریشم باشد که غرق در تمایلی ریشه دار به دگردیسی و تحول به سمت مرکز اتفاقی پیش می رود که در داخل فضا منتظر او و مخاطب است؟
شاید بهتر باشد که به بخش انتهایی فضا برویم.شاید در آنجا با نتیجه ی این روند مواجه شویم.
برای درک این اثر هنری،کافی ست نگاه مخاطب بر پوشش دیوارها،سقف و کف اتاق بلغزد تا در میان مسیرهای شکسته شکسته ی سفید و قطعه های بزرگ و کوچک سفال،درهم آمیختگی آتش و خاک را حس کند.زبری و صافی این پوشش و نامنظم چیده شدن قطعات سفال،از چیرگی حس تکراری شدن فضای اتاق،بر ذهن مخاطب می کاهد.
این فضا،پوسته ی چندپاره ای ست که کیفیت یکپارچگی و از هم گسیختگی را با هم دارد.در عین تکه تکه بودنش و احتمال نفوذ هر طرز تفکر مانوس و معمول بیرونی،اثری از دنیای خارج از این اتاق را در آن نمی بینیم.تنها تختی در بالای اتاق وجود دارد و صندلی ای در پایین اتاق و البته اگر می توانیم آن را صندلی بنامیم به دلیل تلاقی شکل نامنظم آن با تصاویر تمامی صندلی هایی ست که در ذهن مخاطب، در هم ریخته و نامرتب،وجود دارد و گویی،این شیء بازتاب دریافت کهنه ی مخاطب از صندلی ست که در فضایی نو و بی وجود خط فکری خاصی،در قالب واقعی خودش متجلی شده است.
قطعات سفالینی که پوسته ی درونی فضا را می سازد و در لامکان جلوه دادن آن نقش بازی می کند،ساخته شده به دست افراد بومی همان منطقه ایست که هتل در آن قرار دارد.همان خاک منطقه و آتش،این امکان را میسر می سازد تا ذهن مخاطب در خلا فضایی از پیش تعریف نشده و نو،غوطه ور شود.
این اتاق توسط هنرمند زیر طراحی شده است:
Luigi Mainolfi