۱۳۹۸-۰۵-۰۸

Of Lavender and Sun





تپه ی بودا، شبیه به هیچ معبدی نیست. دلیل برپایی اش در مرکز آن قرار دارد: یک مجسمه ی بودا به ارتفاع 13.5 متر که برای 15 سال، سرپناهش سقف آسمان بوده و به دلیل ابعاد نامتعارفش، زائران را معذب می کرده است. به این ترتیب، آنچه که می بینید جهت تعدیل این عدم تناسب و تعریف فضایی درخور مجسمه شکل گرفته است.



دورنمای معبد، تپه ای است که گویی از عوارض طبیعی محوطه است اما اگر دقیق نگاه کنیم، در نقطه ی عطف اش می توانیم شکل مبهمی از سر بودا را ببینیم.


برای ورود به حریم معبد، باید از یک باغِ آب گذر کرد و پس از طی مسیری شکسته، در برابر تونلی قرار می گیریم به طول 40 متر که ما را مستقیم به مرکز معبد، جایی که مجسمه ی بودا قرار دارد هدایت می کند.


سقف کوتاه تونل، اجازه ی رؤیت تمام و کمال مجسمه را به ما نمی دهد؛ اما هرچه پیش می رویم، طرح کلی آن به تدریج بر ما آشکار می شود تا جایی که در انتها، ما هستیم و بودا و دایره ای از آسمان.



تپه، محل جلوس 150 هزار شاخه ی ترد و معطر اسطوخودوس است که گِردِ سر بودا، در گردش فصول، به جامه های سبز، بنفش، سفید، گویی نقص مجسمه را، نامتعارف بودن تناسبات اش را تکریم می کنند؛ چراکه همین ویژگی، دلیل شکل گیری آغوش طبیعت، در قامت یک معبد بوده است؛ امری که به عناصری چون گیاه و آب وجهی قدسی می بخشد و تجربه ی مواجهه با امری متعالی را از حد و بند معمول رها می کند.






The Hill of The Buddha ~ 2015
Designed by: Tadao Ando
Sapporo, Japan









۱۳۹۸-۰۵-۰۴

Miroirs






من یک جانم که صد هزار است تَنَم
چه جان و چه تَن؟ که هر دو هم خویشتَنَم
خود را به تَکَلُّف دِگَری ساخته ام
تا خوش باشد آن دِگَری را که مَنَم


مولانا




۱۳۹۸-۰۵-۰۱

Let's Walk With Marquis de Custine




(*)

(معرفی فیلم کشتی نوح روسی)

96 دقیقه قدم زدن در کاخ زمستانی موزه ی آرمیتاژ:
حرکت ما درون کاخ از یک ورودی بی اهمیت در قرنی که از آنِ ما نیست، آغاز می شود. طی فرآیندی تدریجی، 300 سال روزگار سپری شده بر روسیه از پس چهره های تاریخی با مجموعه ای غنی از آثار هنری می آمیزد و به مرور آگاهی مان از بعد مکان و زمانِ فعلی فاصله می گیرد؛ به ویژه آنکه ما هرگز نمای بیرونی کاخ را نمی بینیم و در چرخش ملایم و متناوب حضور انسان ها، پایان باشکوه بازدید از موزه، به منظری نه از سن پترزبورگ، که دریایی شب زده و مواج ختم می شود.
و به این شکل، معماری کاخ موزه ی آرمیتاژ به کشتی نوح روسی استحاله ی معنایی می یابد: این، چهره ی دیگر تاریخ است؛ با آغازی نامعلوم و کلیتی چنان وسیع و پر جزئیات که در ظرف کوچک ذهن ما نمی گنجد. کشتی ای که بنا ست تا از پس امواجِ افول تدریجی همزیستیِ انسان ها، این بار، هنر را نجات دهد. به کدام سرزمین موعود روانه است؟ شاید جاودانگی. و وجودش آنقدر موجه و ضروری هست که سوکوروف بخواهد به شیوه ای منحصربفرد، هنر هفتم را نیز عملاً سوار بر کشتی نوح روسی کند.



(*): Russian Ark ~ 2002
Director: Alexander Sokurov






۱۳۹۸-۰۴-۲۶

Odyssey



(*)


به این باریکه جای خالیِ دیوار نگاه کنیم و آن درخت در انتهای راه: انگار بخشی از این دیوار بلند بتنی به هنگام چرخش به دور تراس، آب شده و مستقیم تا پای آن درخت رفته است.
حالا دو راه درست شده: راهی ثابت که به درخت می رسد و راهی متحرک که خورشید در منحنیِ حرکتش بر کف تراس می گرداند.
درست همینجا که دیوار غایب است، دیگر نه تراس مهم است و نه درخت انتها: روی نیمکت سمت راست، زیر سایه می شود کمی استراحت کرد؛ چراکه قدم زدن بر آن راهِ گذشته از حیاط و نگاه کردن به اطراف، گام هایی آهسته می خواهد.



(*): Neuendorf House ~1986
Designed by: John Pawson & Claudio Silvestrin
Mallorca, Spain.






۱۳۹۸-۰۴-۲۰

Skies






"این جا" فقط با حضور "آن جا" ست که وجود دارد، نه برعکس. "این" فقط برای این وجود دارد که "آن" هست؛ اگر بالا را نگاه نکنیم، هیچ وقت نمی فهمیم این پایین چه خبر است. فکر کن، پسر! ما فقط وقتی خودمان را پیدا می کنیم که به چیزی نگاه کنیم که نمی شناسیمش. نمی توانی پات را روی زمین بگذاری تا وقتی آسمان را لمس نکرده ای.



کتاب: مون پالاس
نویسنده: پل استر
مترجم: لیلا نصیری ها
نشر: افق






۱۳۹۸-۰۴-۱۱

L'Éternité et Un Jour



(*)

جلوه هایی از ابدیت در کالبدِ فانیِ مواد: هنرِ ریکاردو بوفیل.
امضای او: خلقِ امکانِ تماشای جاودانگی در قابی ساده از رنگ. حجمی سنگین می شکند و خُرد می شود؛ رنگ ها، محدود و خالص، این هیاهو را آرام در بر می گیرند و شما با شکوهِ لطیفِ یک چشم اندازِ ابدی رو به رو می شوید؛ تسلیم و تماشاگر.





(*): La Muralla Roja ~ 1973
Designed by: Ricardo Bofill