۱۳۸۶-۰۸-۰۶

makara




دیوار سنگی عظیم و دواری ،اقیانوس پهناوری را در درون خود محصور کرده است. در این اقیانوس چهار قاره وجود دارد که هر کدام در راستای یکی از جهت های چهارگانه قرار گرفته و تنها یکی از این قاره ها به نام Jambudvipa مسکنگاه آدمیان است.
در مرکز این اقیانوس پهناور هفت مدار متحدالمرکز وجود دارد، هر کدام از این مدارها یک رشته کوه است که به وسیله ی هفت اقیانوس از یکدیگر جدا شده اند. مرکز این مجموعه، کوهی است به نام Meru که مرکز عالم است و در اوج آن بودای کیهانی Vairochana مسکن دارد.
این دیدگاه بودائیان به مرکز عالم تعریف بی نهایت در درون نهایت، یک نگرش سمبلیک و زیباست که از عوامل طبیعی و ملموس بهره می گیرد تا آدمی را با عظمتی غیرقابل تصور روبه رو سازد.
تمایل و کشش هنرمندان بودایی در به تصویر کشیدن این امر تصور ناپذیر، سبب پدید آمدن آثار هنری بسیاری شده است .
در نگارگری بودایی، « ماندالا»( مشتق از کلماتی به معنی ذات و گوهر) تصویرگر آن جغرافیا است. نگارگر در به تصویر کشیدن برداشت خود از پیچیدگی و عمق نگاه کیهانی بودایی محدودیتی ندارد جز مرزبندی ذهنیت خود.



ماندالای بوداکاپالا، قرن 14، تبت



در معماری بودایی، نمونه های بسیاری ساخته شد که نمایانگر مرکز عالم باشد. اما در بازنمایی سه بعدی این دیدگاه، محدودیت های بسیاری وجود داشته است. زمین، مصالح و توانایی در ایجاد فضاهای رازآلود که بتواند مخاطب خود را به فکر وادارد و مکانی مناسب برای مراقبه باشد، در پدیده ساختن از این معابد نقش مهمی داشته است.
از نمونه های قابل توجه، یکی در کامبوج، معبد انگکور توم (Angkor tom)است که در قرن سیزدهم میلادی توسط فرمانروای وقت « جایاوارمان هفتم» ساخته شد. در این مجموعه بنای بیون (Bayon) و بنای نئاک پوآن(Neak Pean) نمونه هایی از دیدگاه کیهانی بودایی است.



نیایشگاه بَیون




صورتبرج ها در بَیون




نقشه ی معبد بَیون



نیایشگاه بَیون






نئاک پوآن



و دیگری بزرگترین یادمانه ی بودایی، بوروبودور(Borobudur) است که در قرن هشتم میلادی در جاوه بنا شده. این نمونه را ماندالای سه بعدی می دانند، چراکه پلان آن یک ماندالا است، عملکرد یک معبد و یک نماد نیایشی را با هم دارد و همچنان کیفیت رازآلود و مبهم خود راحفظ کرده است.



نیایشگاه بوروبودور به طور کلی در سه تراز ساخته شده. تعبیر برخی براین است که این سه سطح سمبل سه جهان است : جهان خاکی،جهان آسمانی و جهان بی شکلی



نقشه ی معبد بوروبودور




در سطح بالایی بوروبودور بیش از 72 استوپای توخالی ساخته شده که در داخل هر کدام یک مجسمه ی بوداست.









بیش از 400 پیکره بودا در این معبد یا به صورت کتیبه و یا به صورت مجسمه وجود دارد








و در آخر، نزدیک به 2500 متر نقش برجسته و ده هزار نگاره در این معبد وجود دارد که دلیل بکارگیری بسیاری از آن ها هنوز روشن نشده







۱۳۸۶-۰۷-۱۸

کاما



در آخرین بخش از بحث مکث:

رو به سالن کتابخانه نشسته بودیم پشت میز چوبی قدیمی و کتاب کوچک پوسیده ای را با احتیاط ورق می زدیم که دست کم پنجاه سال عمر داشت. زل زده بودیم به طرح عمارت قجری که زمانی در کنار طاق بستان بوده و حالا دیگر نیست.
آن طرح و کتابخانه موزه ی ایران باستان، که ما یک گوشه اش نفس می کشیدیم در یک آن برایم یکی شده بودند و فضای درون عمارت را عینا حس می کردم که بزرگ می شد و از داخل کتاب بیرون می زد. سقفش با سقف بلند کتابخانه یکی می شد و دیوارهایش در بین مجله های چاپ پنج سال گذشته در داخل قفسه، نفوذ می کرد.
"نبودن" عمارت قجری با "بودن" کتابخانه ( و شاید بودن "ما" در کتابخانه) کمرنگ شده بود و لحظه به لحظه هستی می یافت، اما این، هست شدنی انتزاعی و تجریدی بود که با رگه های فکر و خیال و واقعیت می آمیخت.
نور ملایم از میان پنجره های بلند کتابخانه، نگاهم را روی دیوارهای سفید سالن چرخاند و از پوسته ی آن خیال پردازی ( و شاید هم حقیقت پردازی) بیرونم کشید.
فضای مکث، زمان و مکان نمی شناسد. امروز ِ من با هفتاد سال عمر کتابخانه به واسطه ی حضور کتابی پنجاه ساله، به لااقل دویست سال گذشته گره خورده و همه ی زیبایی این زمان ها، درون یک ذهن امروزی به دور هم پیچیده بودند و ترکیبی غنی و غریب، ساخته بودند.
شاید در یک چند راهه ی تجریدی _ حقیقی، مثل این، نبض شهر بیشتر بزند. بنا قدیمی است، اما فضایی که در میان ردیف آجر ها،برای خود جا باز کرده، روح پویایی دارد. ساده نگری است اگر فضای مکث را صرفا در قالب کالبدی عینی متصور شویم، این برای چند لحظه قدم از قدم برنداشتن، مدلول کنکاش ها و بازی هایی است که فضا با ذهن مخاطب انجام می دهد. الگوهای ذهنی و فکریِ بسته به ناگاه با تلنگری قوی از سمت معماری فضا، در خود فرو می شکنند و مخاطب ( ذهن) در جای خود میخکوب می شود.
نکته اینجاست که ما در میان چندین دنیای موازی در حرکتیم که هر کدام نقاط مکث خود را دارند. مخاطب، خود، یکی از همین دنیاهای موازی است که با قرار گرفتن در میان فضایی، رابطه ای دیالکتیک ( گاه به صورت قوی و محسوس و گاه ضعیف) میان خود و دنیای بیرون برقرار می سازد.
ذهن با جذب الگوهای خاص دنیای بیرونی و دگرگون ساختن و تطبیق دادن آن با الگوهای خودش، جهان درونش را و در نهایت روح جاری در بافت شهری را تکمیل می سازد.حال هر چه این ارتباط، میان جهان های موازی بیشتری صورت گیرد، ذهن، الگوهای بیشتری را دریافت کرده و در نتیجه عصاره ی حیات شهری غنای بیشتری می یابد.(به طور مثال، بحث و گفتگو در مورد فضایی خاص میان چند فرد، و یا قرار گرفتن در درون فضایی که در میان لایه های مختلف تاریخی شکل یافته و ...)
ذهن فردی که در معاصر ِ امروز سیر می کند، کمتر می تواند از نقاط مکثی گذر کند که ساخته ی دوران طلایی تاریخی است و بلعکس.
هم عصر تقویم بودن، انعطاف پذیری ذهن را در حرکت میان دنیاهای موازی دچار مشکل می کند و خواه نا خواه، محصول آن، بی توجهی به جای پای تاریخ است. در مورد منفی یا مثبت بودن جایگاه ذهن افراد بحث نمی کنم ( چیزی که مطلق نیست، ویژگی ثابتی ندارد) شاید افرادی که صرفا در جهان امروز سیر می کنند در راه صحیحی قدم بر می دارند و یا بلعکس، شاید راه کسانی که صرفا در هزارتوهای خاک خورده ی تاریخی گام برمی دارند، صحیح باشد.
اینکه نقش ذهن و گستردگی روح بشر را در شکل گیری کیفیت روح شهری، چگونه بدانیم، موضع و جایگاه ما را نسبت به بعد زمان و ویژگی های آن، مشخص خواهد کرد.
هویت شهری ققنوسی نیست که در خود بسوزد و از خاکسترش، همان که بود، چشم باز کند. ذهنی که خاک گذشته را با دید امروزینش، تجزیه می کند و با عصاره ی تفکر و تعمق می آمیزد،برای بافت شهری، گیاه هویت را با ریشه هایی قوی هدیه می آورد.