۱۳۸۴-۱۰-۰۸

شب تنهائی خوب



گوش كن، دورترين مرغ جهان مي خواند.
شب سليس است، و يكدست، و باز.

شمعداني ها
و صدادارترين شاخه ي فصل، ماه را مي شنوند.

پلكان جلو ساختمان،
در فانوس به دست
و در اسراف نسيم،

گوش كن، جاده صدا مي زند از دور قدم هاي ترا.
چشم تو زينت تاريكي نيست.
پلك ها را بتكان، كفش به پا كن، و بيا.
و بيا تا جايي كه پر ماه به انگشت تو هشدار دهد
و زمان روي كلوخي بنشيند با تو
و مزامير شب اندام ترا، مثل يك قطعه ي آواز به خود
جذب كنند.

پارسايي است در آنجا كه ترا خواهد گفت:
بهترين چيز رسيدن به نگاهي است كه از حادثه ي عشق
تر است.




سپهري
1346

۱۳۸۴-۰۹-۲۲

...: A


دانوود در نوشته هايش نيز همان خط فكري را دنبال مي كند كه در آثار گرافيكي اش. مخاطب در نوشته هاي دانوود در تعدد فضاهاي محزون و مجهول، گم مي شود. او با كلمات، محيطي را مي آفريند كه آكنده از هويت هاي مجهول و آزار دهنده است. هويت هايي كه همواره احساس ناخوشايند خودخواهي در آنها موج مي زند.انسان هايي كه وجودشان و خواست هايشان، حول نقطه اي به نام «من» مي گردد.انسان هايي كه همواره از كرده هاي خود راضي و خشنودند. آنچنان كه در حيات و سبك زيست بسياري از كاراكترهاي دانوود، اين رضايت ناشي از انجام كارهاي ناشايست، كاملا حس مي شود.

استنلي دانوود، در خلال بازگويي لحظه های گمشده ، روزنه هايي را به روي هوايي تازه، تعبیه می کند. اما اين روزنه ها به قدري ريز و دست نيافتني مي نمايند كه در نگاه كلي به آثار دانوود به ندرت در ياد مي مانند. روزنه هايي كه در درون خود اشخاص پديدار مي شوند اما گويي به واسطه ي غرق شدن بشر در گرداب ناهنجاري هاي اجتماعي، اميدي به آن ها نيست. ارزش هایي كه بازيافتن شان، امري محال مي نمايد.

دانوود روايتگر داستان حزن انگیزی ست كه گويي تمامي عوامل در آن دست به دست هم داده اند تا هيچ گاه پايان خوشي را در بر نداشته باشد و همواره يك عامل در اين داستان عظيم غم انگيز فراموش مي شود كه به جرات مي توان گفت حضور حقيقي آن عامل مي تواند مسير داستان را به كلي تغيير دهد و در ميان خاك سياه اين فضاي آزار دهنده، شاخه گل طراوت را بروياند...

براي آشنايي بيشتر با اين هنرمند :
SLoWLy dOwN wArD
و :
AlteR iD

___________________________

۱۳۸۴-۰۹-۱۷

...?....No FutUre


بن مایه ی اصلي آثار یک هنرمند، ملهم از وقايع روزمره،نحوه ی زیست و چگونگی زیستگاه اوست. در واقع سوژه هاي زندگي هنرمند، پروسه ي پيچيده اي را طي مي كند كه در اين ميان ، ازفیلتر دیدگاه خاص او عبور می کند. و در انتها، ما به عنوان مخاطب، يا با اشاره ي مستقيم هنرمند به موضوع مواجهيم و يا در فضايي انباشته از احساسي خاص غرق مي شويم.

آثار استنلي دانوود، در نگاه اول، مخاطب را به فضايي معما گونه پرت مي كند كه مكاني ست براي تجمع تمامي حس هاي ناخوشايند. حس هايي كه معمولا اشخاص از آن ها دوري مي كنند.

نقطه ضعف هاي پيشرفت و توسعه، سردرگمی متناوب، به هنگام رویاروئي با علائم و لوگو هاي اختصاري، علامت هايي كه در تعدد و تكثر خود به مرحله اي رسيده اند كه همديگر را نقض مي كنند، نبود امنيت، موج قتل نفس هايي كه حتي خود اشخاص در برابر جايگاه شخصيتي خود، مرتكب مي شوند،اين ها، چيزهايي ست كه با رو به رو شدن با آثار دانوود، به انسان هجوم مي آورند.


No sUrPriSes



در بعضی از آثار دانوود، مخاطب با شخصیت هایی مواجه می شود که در نهایت تسلیم بایدها و نباید های گاها غیرضروری جامعه شده اند.شخصیت هایی که وجوه انسانی شان در دالان های تو در توی درونشان گم شده و حالا در وجه غیر انسانی خود ظهور کرده اند.

آثار دانوود، آينه يي ست از فشار هايي كه بر افراد جامعه تحميل مي شود و بازتاب ناهنجاري هايي ست كه در جامعه وجود
دارد.او فضای پارانویائی جامعه را به عنوان پدیده ای که «هست» و حتی در بعضی از موارد به شکلی اغراق آمیز،به نمایش می گذارد، بی آنکه بخواهد با چنین پدیده ای آرمانگرایانه برخورد کند.

استنلي دانوود، شهامت آن را دارد كه اين فضای تحمل ناپذیر را اين چنين به نمایش بگذارد و استعاره ی تلخ جان های پنهان را از طریق ژانر کلاژ تلفیقی مدیا-دیجیتال، به مخاطب باز شناساند.

ادامه دارد...


عکس ها