۱۳۸۴-۱۰-۰۸

شب تنهائی خوب



گوش كن، دورترين مرغ جهان مي خواند.
شب سليس است، و يكدست، و باز.

شمعداني ها
و صدادارترين شاخه ي فصل، ماه را مي شنوند.

پلكان جلو ساختمان،
در فانوس به دست
و در اسراف نسيم،

گوش كن، جاده صدا مي زند از دور قدم هاي ترا.
چشم تو زينت تاريكي نيست.
پلك ها را بتكان، كفش به پا كن، و بيا.
و بيا تا جايي كه پر ماه به انگشت تو هشدار دهد
و زمان روي كلوخي بنشيند با تو
و مزامير شب اندام ترا، مثل يك قطعه ي آواز به خود
جذب كنند.

پارسايي است در آنجا كه ترا خواهد گفت:
بهترين چيز رسيدن به نگاهي است كه از حادثه ي عشق
تر است.




سپهري
1346

۱ نظر:

ناشناس گفت...

سلام دوست عزیز! باز با مطلبی تحت عنوان «يك متن غير ليبراليستي/غير فمينيستی با سس اضافي» به روزم حتما سر بزن...