گوش كن، دورترين مرغ جهان مي خواند.
شب سليس است، و يكدست، و باز.
شمعداني ها
و صدادارترين شاخه ي فصل، ماه را مي شنوند.
پلكان جلو ساختمان،
در فانوس به دست
و در اسراف نسيم،
گوش كن، جاده صدا مي زند از دور قدم هاي ترا.
چشم تو زينت تاريكي نيست.
پلك ها را بتكان، كفش به پا كن، و بيا.
و بيا تا جايي كه پر ماه به انگشت تو هشدار دهد
و زمان روي كلوخي بنشيند با تو
و مزامير شب اندام ترا، مثل يك قطعه ي آواز به خود
جذب كنند.
پارسايي است در آنجا كه ترا خواهد گفت:
بهترين چيز رسيدن به نگاهي است كه از حادثه ي عشق
تر است.
سپهري
1346
۱ نظر:
سلام دوست عزیز! باز با مطلبی تحت عنوان «يك متن غير ليبراليستي/غير فمينيستی با سس اضافي» به روزم حتما سر بزن...
ارسال یک نظر