۱۳۹۵-۱۰-۰۶

17





باشد تا روزهای نو، بیش از پیش 
 به گرمای مهر، شادی و زیبایی
روشن باشد. 

کریسمس مبارک. 
 Merry Christmas
Joyeux Noël






۱۳۹۵-۰۹-۲۷

رویای شهر دور




می شود تصور کرد که پائولو سولری با چه اشتیاقی در سال 1970 اجرای پروژه ی آرکوسانتی را آغاز کرد؛ پروژه ای که پیش از آن، سولری در مقاله اش با نام " شهر در هیبت انسان" به عنوان یکی از آلترناتیوها برای زندگی آینده ی بشر ارائه کرده بود، قرار شد "آزمایشگاه شهری" باشد با 5 هزار سکنه همراه با ویژگی منحصربفردی که همچون مدال افتخار تا همین امروز نیز بر سینه ی آن می درخشد: "آرکولوژی". 


اصطلاحی که سولری در 1969 ابداع کرد و در توضیح خصوصیت بارز ساختارهای شهری که به عقیده ی او به شکلی انکارناپذیر در قاب آینده جای می گیرند، به کار گرفت. از نظر او، معماری بوم گرا مرهمی است بر پیکر آینده؛ ریشه ای قوی برای ساختارهای شهری متراکم که در خدمت زندگی، کار، آموزش، فرهنگ، تفریح و بهداشت و سلامتی بشر، قد می کشند و در قالبی پیچیده و عظیم، آینده ی درخشان و پرغرور را می سازند.  

مسئله این است که ساختارهای شهری پیشنهادی سولری، مثل دیگر تئوریسین هایی که هم دوره با او، طرح های پیشنهادیشان را برای شهرهای آینده ارائه کردند، در فاصله ی میان انتزاع و فوتوریسم دائم در نوسان اند. اگر بخواهیم واقعیات زندگی اجتماعی امروز را در نظر بگیریم، معماری متراکم و فشرده ی شهرهای سولری، از برخی جنبه ها با فاصله ای زیاد از مفهوم یوتوپیا، به الگوهای بعضا انتزاعی نزدیک است. قطع به یقین اجرای طرح های سولری در آینده امکان پذیر است؛ اما اینکه آرمان شهر باشند و جوابگو، جای سوال دارد. 


با این حال، اگر بخواهیم منصف باشیم، نمی توانیم نقش بسیار مهم او را بر چرخش نگاه ها از صنعت گرایی صرف به تاثیر بر شرایط زیست محیطی نادیده بگیریم. واقعیت این است که سولری با مطرح کردن بحث آرکولوژی، سرفصلی جدید در حوزه ی معماری باز کرد. اینکه تنها چند سال بعد از طرح مفهوم "آرکولوژی"، توسعه ی پایدار و توجه به مسائل زیست محیطی به عنوان یکی از چشم اندازهای آن، در سطح بین الملل دغدغه ای اساسی شد، نشان می دهد که او با چه نگاه تیزبینانه ای توانست تقریبا پیش از دیگران، به اشکالات زیرپوستی توسعه صنعت ساختمان پی ببرد و برای آن، توجه به اقلیم و الگو کردن آن برای شکل گیری معماری و توسعه ی شهری را به عنوان راه حلی درخشان مطرح کند.

امری که یکی از اصولش تمرکز بر آسایش انسانی است و به شکلی به مراتب کم خرج تر، دست یافتنی. اگر چه پیروی معماری از شرایط اقلیمی، پیش از آنکه مدرنیسم بر زندگی بشر سایه بی اندازد، رویکردی نهادینه شده در طراحی فضا، بخصوص در شرق بوده (نمونه های بی نظیرش را در معماری سنتی ایرانی می بینیم) اما دقیقا همین تاثیر مخرب صنعتی شدن و در واقع سری سازی های بلافصل، بی توجه به شرایط زیست محیطی، فاصله ای را ایجاد کرد که باعث شد تا سولری، نیاز رجعت به تلفیق معماری و اقلیم را به حق و ضروری بداند. 


آرکوسانتی، یک لابراتوار حدودا 10 هکتاری است در زمینی به مساحت 1640 هکتار در شمال فینکس، آریزونا که با توجه به اقلیم منطقه طراحی شده است. سولری از جهت گیری شهر نسبت به وضعیت تابش نور خورشید و طراحی فکر شده ی بام ساختمان ها، امکان استفاده ی بهینه از نور و سایه، و در حقیقت با ایجاد خرده اقلیم ها، بهره گیری از گرما و سرما را در فصول مختلف سال فراهم کرد. 


او مصالح بومی را برای اجرای طرح بکار گرفت. استفاده از سیستم های بازیافت پسآب، ذخیره ی باران، برپایی گلخانه و مزارع وسیع جهت تامین مواد غذایی و مطالعات کشاورزی و چیدمان حساب شده ی حوزه های خدماتی و رفاهی در کنار هم از دیگر ویژگی های آرکوسانتی هستند. خصوصیاتی که بار معنایی "آرکولوژی" را به دوش می کشند. از این جهت، این لابراتوار شهری با آزمایش کردن متد طراحی و اجرا بر اساس اقلیم و به نحوی که کمترین صدمه را به محیط وارد کند، یگانه است. علاوه بر عملکرد خوب شهر، ظاهر آن به مدد استفاده از مواد و مصالح محلی، به خوبی توانسته در تار و پود مناظر اطراف، خود را جا کند.

در واقع سولری با برپایی این لابراتوار عظیم، توانست برای دهه های پیش رو، الگویی ملموس و عملی برای دیگران بسازد. نه تنها به عنوان یک نظریه پرداز صرف، که به عنوان کسی که تئوری هایش را از جنبه ای، عملی کرده بود، توانست منبع الهامی باشد برای معمارانی که در سال های بعد تلاش کردند تا معماری را با محیط اطرافش به نحوی دوستانه تر پیوند بزنند. 


هر ساله تعداد زیادی از دانشجویان کشاورزی، معماری، هنرمندان و علاقه مندان به مقوله ی پایایی، جذب این لابراتوار عظیم می شوند، تجربه اش می کنند، عملی کردن تئوری هایشان را امتحان می کنند و به مطالعه ی شرایط جالب و به شکلی یگانه ی شهر می پردازند.

آرکوسانتی به طور کلی از 10 زیرمجموعه تشکیل شده است. 

هلال شرقی که یک مجموعه ی مسکونی و فضاهای نیمه عمومی (دفتر طراحی سولری، مرکز موسیقی کالی سولری و سوئیت آسمان) است و به دور یک آمفی تئاتر چیده شده اند. نزدیک به 75 درصد هلال شرقی اجرا شده و هنوز دو فاز دیگر از آن باقی مانده است. 




آپارتمان ها به کمک بتن درجا و پنل های پیش ساخته اجرا شده اند، سرامیک های سرویس های بهداشتی در محل ساخته شده اند و با تعبیه ی درب های شیشه ای کشویی امکان استفاده از اثر گلخانه ای را برای ساکنان فراهم کرده اند. 

سوییت آسمان:




در جبهه ی شرقی آمفی تئاتر، واحد S.O.D (دفتر طراحی سولری) قرار دارد که یک آپارتمان سه طبقه است. طبقه ی آخر تا پیش از اینکه در سال 2011 سولری به عنوان رئیس موسسه کوسانتی، اعلام بازنشستگی کند، محل زندگی و استودیوی طراحی او بود، که در حال حاضر در اختیار جانشین او است. 



طبقه ی اول، شامل بخش اداری، استودیوهای نقشه کشی و گرافیک، یک گلخانه و محل اقامت کارمندان است. در نهایت، طبقه ی همکف ترکیبی است از دفاتر اداری، اتاق جلسات و گلخانه ای که در زمستان به عنوان سیستم گرمایش خورشیدی غیرفعال، عمل می کند. 



با کمی فاصله از واحد S.O.D ، مجموعه گلخانه هایی قرار دارند که بناست تا در آینده توسعه یابند. این گلخانه ها مسئول تامین بخشی از گرمایش خورشیدی و منابع غذایی آرکوسانتی هستند.
در همین محدوده اتاق های میهمانان قرار دارد و در بالای این مجموعه، استخری به طول 25 متر.




در جبهه ی غربی آمفی تئاتر، دو طاق گهواره عظیم در راستای شمالی جنوبی قرار دارند. طاق گهواره ی جنوبی اولین ساختاری بود که در پروژه، اجرا شد. این بخش از آرکوسانتی برای اجرای پرفورمنس، کارگاه های آموزشی، انجام فعالیت هایی که نیاز به فضای بزرگ دارند، برگزاری جلسات و جشن های با شرکت کنندگان زیاد استفاده می شود. 




در عین حال در برابر نور خورشید، سطح وسیعی از سایه را ایجاد می کند که پناهی است برای افراد در تابستان. دو طرف این بخش، واحدهای خدماتی مانند چند مغازه و انبار تجهیزات فضاهای سبز اطراف قرار گرفته اند.
در جبهه ی شمالی طاق گهواره ها، ساختمان لابراتوار قرار دارد که محل انبار تجهیزات کارگاهی و چند مغازه ی صنایع دستی و محصولات هنری است که توسط هنرمندانی که در آرکوسانتی زندگی و کار می کنند ساخته و عرضه می شوند. یک سری از استودیوهای هنرمندان در همین بخش قرار دارند.



در جبهه ی غربی طاق گهواره ها، واحدهای مسکونی غربی قرار دارد. 


با کمی فاصله از مجموعه مسکونی، ایوان گنبدی قرار گرفته که در واقع کارگاه ریخته گری است و یک سری واحد مسکونی  پشت ایوان، در امتداد انحنای آن اجرا شده اند. 


یک سری از پنجره های این واحدها به داخل کارگاه باز می شوند و ساکنان می توانند شاهد روند کار هنرمندان باشند. گرمای تولید شده توسط کوره های ریخته گری جهت گرم کردن فضاهای مسکونی در فصل زمستان، مورد استفاده قرار می گیرد.



کمی بالاتر از ایوان گنبدی ریخته گری، ایوان گنبدی دیگری قرار دارد که کارگاه سرامیک و سفال است و در هنگام اجرای واحدها از محصولات آن استفاده شده است. 



برای اجرای این ایوان های گنبدی نیز از بتن درجا و پنل های پیش ساخته استفاده شد. خرده اقلیم ایجاد شده در ایوان سرامیک، تراس گرد و روباز در مجاورت آن و وجود سن قابل جابه جایی، امکان اجرای پرفورمنس در این بخش را فراهم کرده است.


و بالاخره در جبهه ی غربی ایوان ها، بنایی قرار گرفته که ساخت آن در سال 1972 شروع و در 1977 به پایان رسید. این ساختمان مرکز بازدیدکنندگان نام دارد. طبقه اول اقامتگاه، طبقه ی دوم کافه، نانوایی در طبقه ی سوم و گالری آثار هنری در طبقه ی چهارم قرار دارد. 




در زمستان، گرمای کافه به کمک حرارت تولید شده از نور خورشید که به داخل آتریوم دمیده می شود، تامین می گردد. این بنا نمونه ی مینیاتوری از تزی است که سولری در خصوص آرکوسانتی ارائه کرده بود. مجموعه ی چند منظوره ای که دربرگیرنده ی فعالیت های مختلف انسان باشد. 


در این میان، رشته هایی از درختان سرو ایتالیایی و زیتون از لا به لای این زیرمجموعه ها عبور می کنند و حال و هوای بیابانی محوطه را تغییر می دهند. در کنار بادزنگ های برنزی و سفال های آرکوسانتی، روغن زیتون این شهر نیز برای فروش ارائه می شود.



به نظر همه چیز عالی است. نزدیکی مکان های خدماتی و دسترسی آسان به محصولات مورد نیاز ارگانیک و از همه مهم تر مصرف بسیار پایین انرژی و مولد بودن شهر، فاکتورهای ایده آلی هستند. اما زمانی که به بررسی روند اجرای پروژه می پردازیم، سوالاتی پیش می آید.


سولری در سال 1970 سنگ بنای آرکوسانتی را پایه ریزی کرد و در این میان توانست سرمایه جذب کند، اما اجرای این پروژه بیش از حد تصور طول کشید. در واقع 10 سال بعد، تغییرات طرح، در نهایت منجر به پیشنهاد ساخت شهری برای میزبانی تنها 10 درصد جمعیت طرح اولیه (5000 سکنه) شد که این خود نشان می دهد تا چه اندازه سولری تحت فشار قرار گرفته بود. 


به جای اجرای فضاهای جاه طلبانه ی عظیم و پیچیده، قرار شد تا فعلا یک سری از ساختارهای به نسبت کوچک - مقیاسِ قابل توسعه، با کاربری های متفاوت ساخته شوند تا گامی باشد برای اجرای پروژه ی اصلی. با وجود این عقب نشینی سولری، پیشرفت پروژه چندان تغییری نکرد. 

آخرین بنایی که در آرکوسانتی ساخته شد، در سال 1989 بود و در حالتی که شهر برای 500 سکنه طراحی شده، در تمام این سال ها تنها بین 50 تا 150 نفر در آن به صورت داوطلبانه زندگی و کار کرده اند. دو سوال کلی در اینجا مطرح می شود. چرا با گذشت نزدیک به پنجاه سال، این پروژه به مرحله ی نهایی خود نرسیده است؟ و دیگر اینکه با وجود تغییر طرح، چرا تعداد افرادی که زندگی در آرکوسانتی را انتخاب کردند، تا این حد پایین بوده است؟


واقعیت این است که شاید اگر طرح آرکوسانتی در یک کشور اروپایی اجرا می شد، مسیر داستان کاملا تغییر می کرد؛ اما این شهر در کشوری برپا شده که تامین رفاه در تمامی وجوه اش و در بهترین حد ممکن اش، به شدت تبلیغ و دنبال می شود. بنابراین بسیار طبیعی است اگر افراد در قبال زندگی در وسط بیابان، حتی اگر شهر، خاص و دوست دار محیط زیست هم باشد، طالب فرصت شغلی مطمئن باشند؛ اما چرخه اقتصاد آرکوسانتی، عمدتا با فروش محصولات هنری و کشاورزی، برگزاری ورکشاپ ها، اجاره ی طاق گهواره ها و خدمات رفاهی خرد، می گردد. 


ساختار شهر بیشتر از این هم نمی تواند برای ساکنان، فرصت کسب درآمد فراهم کند. بخش اعظم افراد، داوطلبانه و یا با پذیرش حقوقی ناچیز به کار و زندگی در آن می پردازند. در واقع ناتوانی شهر در تولید سرمایه، تاثیر مخربش را بر روند اجرای پروژه گذاشته است. 

جالب اینجاست که این مسئله، که به گمان من یکی از مهمترین دلایل عدم استقبال از آرکوسانتی به صورت گسترده است، یکی از ارکان اصلی طرح اولیه ی سولری بود. شهری که تامین کننده ی تمامی جنبه های زندگی انسان باشد و چه جنبه ای مهم تر از رفاه؟ توده ی متراکمی که سولری مد نظرش بود، می بایست چنان فرصت های شغلی متنوع و با پتانسیل بالا به شهروندانش ارائه می کرد که استطاعت مالی آنان را به سطحی اگر نه ایده آل، به حدی قابل قبول برساند، امری که باعث جذب شهروندان بیشتر می شود. 


بحث دیگری که مطرح است، نگاه سولری به زندگی اجتماعی است که به شدت تحت تاثیر نوعی مثبت اندیشی اغراق آمیز، حضور صلح آمیز جمعیتی متراکم را در یک نقطه ی متمرکز، ممکن می داند. اما واقعیت مناسبات اجتماعی با فاصله ی زیادی از نگاه سولری، هر روز در برابر چشمان ما، چهره اش را نشان می دهد. امری که سولری به عنوان مسئله ای بدیهی در نظر گرفته، تعامل انسان ها است؛ حال آنکه اختلافات فکری و سبک های متفاوت زندگی، امور بدیهی جاری در مناسبات اجتماعی است.


اینکه بتوان 500 نفر را با عقاید و گرایشات کاملا یکسان دور هم جمع کرد، کار ساده ای نیست. بخصوص این مسئله در دنیای امروز که به شدت چند وجهی و لایه لایه است، تاحدودی غیرممکن به نظر می رسد. می توان حدس زد که یکدستی نگاه سولری تحت تاثیر تفکرات کمونیستی اش، انسان ها را نه به عنوان "افراد" که یک توده ی یکپارچه و همفکر با عملکرد یکسان تعریف کرده است. نگرشی که در دهه ی 70، طبیعی و منطقی به نظر می رسید با نزدیک شدن به پایان قرن 20 ام و آغاز قرن 21، زیر سوال رفت و عصر جدید، تکلیف اش را با نوع بشر و به خصوص نظریه پردازان مشخص کرد. به نظر می رسد هرچه جلوتر می رویم، مسیر آرکوسانتی از رسیدن به یک شهر آرمانی، دورتر می شود و با سرعتی بالا، به سمت یک ایده ی آرمانی پیش می رود.

بحث آخر که شاید در ظاهر، اهمیت دو مورد بالا را نداشته باشد اما قطعا اثرگذار است، مسئله ی زیبایی است. از لحاظ بصری، آرکوسانتی چهره ای یکنواخت دارد؛ با وجود آنکه سولری تلاش کرده تا با بهره گیری از نقوش بدوی و انتزاعی، بر پس زمینه های خالی طرحی بیاندازد، اما به دلیل استفاده از خاک منطقه برای تولید بتن، این یکنواختی بیشتر به چشم می آید. زیرمجموعه ها با کاربری های مختلف، اما زیر یک پوسته یکپارچه قرار گرفته اند؛ ساختمان ها دعوت کننده اند اما پس از گذشت مدت زمانی، جایی برای کشف کنج های فضایی جدید باقی نمی گذارند. 



عادی شدن سریع، در فضاهای داخلی نیز تکرار می شود. استفاده از طاق گهواره ها و ایوان های گنبدی، که زیر بار ظاهر باستانی شان، توان گذار از یکنواختی مستتر در شهر و ارائه ی چهره ای جدید به مخاطب را ندارند، در جهت عکس باعث می شوند تا آرکوسانتی بیش از آنکه پیشرو به نظر برسد، قدیمی و جا مانده از قطار زمان دیده شود.



آرکوسانتی، بیش از آنکه فرصتی دو طرفه برای ارائه ی یک ایده و آزمایش آن در ایده آل ترین حالت باشد، به نظر به یک منولوگ سرد و مطلق گرا شبیه است. شاید بهترین توجیه برای رویکرد کلی سولری در خصوص استخوان بندی آرکوسانتی، این باشد که شهر، یک آزمایشگاه است، قرار نبوده و نیست که به چیزی فراتر از آن تبدیل شود. اما اگر ایده ی سولری طبق پیش فرض های خود او، یعنی با حضور 500 نفر مورد آزمایش قرار نگیرد، اگر توان آن را نداشته باشد که تنوع بصری و تسهیلات رفاهی (که از ارکان غیر قابل انکار هر شهر پررونقی است) را در اختیار ساکنان اش قرار دهد، اگر نتواند برای عامه ی مردم و نه فقط قشر فرهیخته، جذاب باشد، چگونه می تواند ثابت کند که عملی است؟ 


نگاه ایدئولوژی زده ی سولری، این پیش فرض را برایش ساخته که قرار است شهروندان آرکوسانتی مجموعه ی خالصی از افراد فرهیخته و به اصطلاح انتلکتوال باشند، به نحوی که این فرهیختگی در رفتارها و کنش های اجتماعی این افراد نیز غالب باشد؛ که به هزار و یک دلیل، امکان پذیر و شدنی نیست! 

قاعدتا ایده ی درست، زمانی حقیقتا ایده آل و عملی است که در برابر بالا و پایین های فکری و اخلاقی شهروندان انعطاف پذیر باشد و به طرق مختلف افراد را به سمت تعامل و همزیستی و نهایتا زندگی اجتماعی سالم هدایت کند. از طرف دیگر، در طی این سال ها، استقبال دانشجویان و افراد علاقه مند به بحث توسعه ی پایدار نیز از آرکوسانتی زیاد نبوده است و این نشان می دهد که شهر، حتی در میان صاحبان اندیشه و طالب آن نیز کشش چندانی نداشته است. 


با وجود این، نمی توان گفت کاری که سولری آغاز کرد، یک پروژه ی محکوم به شکست بوده است؛ در اصل، فارغ از اینکه نتیجه ای شاخص و چشمگیر از راه اندازی این آزمایشگاه شهری حاصل بشود یا خیر، جسارت و اراده ی سولری در اجرای ایده اش ستودنی است. آرکوسانتی، انگیزه ای شد تا سولری به تحقیق و تجربه ی علمی و عملی جنبه های مختلف طراحی شهری ادامه دهد و ماحصل آن را در اختیار دیگران بگذارد.
طرح هایی مانند "دو خورشید" (1975)، "فضای ترغیب کننده" (2003)، " شهر خطی" (2005) در کنار کتاب هایی که در طول سال ها نوشته، نشان می دهد که او تا چه حد به تحقق اتحاد و تعامل در جامعه ی انسانی باور و امید داشته است. 

طرح دو خورشید:




فضای ترغیب کننده:




شهر خطی:




اینکه او تمام عمر خود را به پای شکل دهی به فضایی آرامش بخش و هماهنگ با طبیعت صرف کرد، آن هم نه برای انسان امروز، که برای انسانی در آینده، انسانی که اندیشمند است، اهل همزیستی است و دغدغه ی اصلی زندگی اش آفرینش ایده های جدید و ارتباطی عادلانه با طبیعت است، ستایش برانگیز است. 


طرح جرسی آرکولوژی، ظرفیت: یک میلیون نفر (1968) 


طرح آرکولوژی شش وجهی، ظرفیت: 170 هزار نفر (1969)


با وجود آنکه آرکوسانتی، همان نشد که سولری مدنظرش بود، اما او با برپا کردن شهرش، دری را به روی افراد علاقه مند و حتی بلندپرواز ( هرچند کم تعداد) گشود تا بر پیکره ی سرد و در حال تقلای شهر، بر زخم ها و نقاط ضعف آن، مطالعه و تحقیق کنند، ترفندهای زیرکانه و صمیمت پنهان در چهره ی خاموش اش را درک و جذب کنند، در آغوش اش زندگی کنند و تبدیل به متفکرانی شوند که زیرساختارهای فکریشان بر پایه ی هماهنگی با طبیعت پی ریزی شده باشد و چه چیز ارزشمند تر از تربیت افرادی برای زیباتر ساختن آینده؟ در واقع، آرکوسانتی ققنوسی است که از خاکسترش، صاحبان اندیشه ی نو، پرورش می یابند و به جامعه باز می گردند.


طرح آرکوسانتی 5000، ظرفیت: 5هزار نفر (2001)




طرح آرکوسانتی 5000، ظرفیت: 5هزار نفر (2001)

سولری در سال 2000 به دلیل یک عمر فعالیت علمی، جایزه ی شیر طلایی بینال ونیز را دریافت کرد. او در سال 2001، طرح توسعه ی آرکوسانتی را تهیه کرد که شامل چند ابر- ایوان گنبدی و هفت فاز جدید برای اسکان 5000 نفر می شد.



سولری در سال 2011، در سن 92 سالگی از ریاست دفتر کوسانتی و آزمایشگاه شهری آرکوسانتی استعفا داد تا به گفته ی خودش بر روی دستاوردهایی دیگر تمرکز کند. او در آوریل سال 2013 درگذشت.