۱۳۸۴-۰۶-۰۶

SITE/1


در ابتدا مي خوام از استاد بزرگوار، خانم دكتر طهوري،
تشكر كنم كه دليل آشنايي بنده با اين گروه بودند.



معماري روائي

SITE and Narrative Architecture


معماري روائي، با قرارگرفتن در خارج از سيطره ي نئومدرنيسم و پست مدرنيسم تاريخي، قصد گسترش و توسعه ي طرح هاي بديعي را دارد كه از علم روانشناسي و جامعه شناسي، برخوردار است. در واقع ايده ي روايتگر، فرآيند انتقال تأثير و برجستگي انديشه ي اصيل به كمك معماري به مثابه ي گفتگويي ذهني به جاي معماري فرم و سمبل است.

معرفي:

گروه سايت(SITE)،فعال درزمينه ي معماري و هنر هاي محيطي با صاحب امتيازي اليسون سكاي و جيمز وينز است كه در سال 1970 در نيويورك سيتي شكل گرفت. هدف از ايجاد اين گروه، كشف واجراي ايده هاي نو در طراحي بناها و فضاهاي عمومي بود. در خلال دهه ي 80 تا 90، كارهاي گروه سايت، به دليل نقشي كه در ايجاد معماري روايتگر و استفاده از منابع جامعه شناختي و روانشناختي در معماري داشت، در حوزه ي خاص و عام ، به معماري مفهومي و تجربي تشبيه شد.

جيمز وينز: در شيكاگو به دنيا آمد و در دانشگاه سايرا كيوز ، در رشته ي هنر و تاريخ هنر، تحصيلاتش را به پايان رساند. قبل از اشتغال به هنر معماري، در خلال سال هاي 1955 تا 1968، به عنوان مجسمه ساز به كار هنر پرداخت. آثار او در سطح بين الملل به نمايش در آمده و مجسمه هاي او تقريبا در 40 موزه امريكا و اروپا موجود است.
همچنين او جوايزي از بنياد گوگنهام،پوليتزر پرايز،بنياد فورد،بنياد گراهام و ... دريافت كرده است.
آقاي وينز،رئيس دپارتمان طراحي محيطي و فضاي داخلي هنرستان پارسونز در نيويورك سيتي مي باشد. وي در زمينه ي بسط و پرورش كانسپت پروژه و همچنين برنامه هاي فرهنگي و سخنراني ها فعاليت دارد و نيز مقاله هايي در زمينه ي مباني نظري معماري براي مجله هاي حرفه اي در امريكا،اروپا و ژاپن مي نويسد.
دقت و توجه بي نظير وي به معماري، به آزاد سازي نيروي بالقوه ي مفهوم زيبائي شناسي پروژه كمك بسياري مي كند.


اليسون سكاي: در نيويورك سيتي به دنيا آمد و در رشته ي هنرهاي زيبا در دانشگاه ادلفي ، اتحاديه ي دانشجويان هنر و دانشگاه كلمبيا به تحصيل پرداخت.
او دپارتمان نشريه ي سايت را گسترش داد و سري مجله ها و كتاب هاي (On Site) را با سرمايه ي خودش منتشر كرد.
كار او در گروه سايت، شامل طراحي داخلي، طراحي نمايشگاهي، گرافيك و امور انتشارات مي باشد. اوهمچنين پيشنهاد دهنده و مجري ايده و مفهوم پروژه است.

اوج درگيري كارخانم سكاي، در يك پروژه، زماني ست كه روند كار به مرحله ي اجراي مفهوم پروژه مي رسد و هنگامي اين درگيري به پايان مي رسد كه مفهوم مورد اجرا به محتوايي بكر و تازه و در عين حال قابل قبول، دست يافته باشد .

ميشل ستون: از سال 1970، به عنوان يكي از مديران بخش اداري در گروه سايت فعاليت داشته است. در خلال اين سال ها، مسئوليت هاي وي شامل، عكاسي، گرافيك، طراحي و مشغوليت هاي خاص يك سردبير، بوده است.



------------------------------------------------------------------


نشانه شناسي معماري:


آزادراه 86 :
مسير اين آزادراه،از داخل دريا شروع ،سپس به سطح فضايي باز ادامه مي يابد كه به عنوان نمايشگاه جهاني هنر عمومي ونكوور به سال 1986، در نظر گرفته شده است. شكل مسير، متأثر از فرم موج، بر روي زمين مورد نظر پيش روي مي كند، وارد زمين مي شود، سپس جاي خود را با حضور كمرنگ طبيعت يا آب، عوض مي كند و دوباره از زمين خارج مي شود. اين شكل ناپايدار، به تكرار خود ادامه مي دهد تا جايي كه به سمت آسمان ميان دو آزادراه راه موازي، ختم مي شود، به شكلي كه مخاطب با عدم قطعيت و نتيجه و هدف، به طور ناگهاني، رو به رو مي شود.



مخاطب، اين حركت را از فرم ناپايدار و به شدت متغير آزادراه 86 مي بيند، يك آزادراه چهار بانده به طول 712 فوت، كه مبدا آن دريا و مقصد آن به سمت آسمان نشانه رفته است.
در اين آزادراه، فرآيند نقل و انتقال، جابه جايي سمبليك از نقطه ي A به B و به طور كلي حمل و نقل، به خوبي نمادسازي شده است.نماد ها، وسايل نقليه يي هستند كه بر روي آزادراه قرار گرفته اند.

ما دراين جا با 4 نوع تعريف از فرآيند نقل و انتقال مواجهيم:

_ حمل و نقل زميني،كه شامل انواع دوچرخه ها،موتورسيكلت ها،اتومبيل ها(اغلب مدل دهه ي 40)،كاراوان ها و كاميون ها مي شود.
_ حمل و نقل هوايي كه شامل هلي كوپتر، كايت مي باشد.
_حمل و نقل دريايي كه شامل انواع قايق و بخشي از يك كشتي مي شود.
_و نوعي از حمل و نقل كه شايد چندان با اين واژه تعريف نشده باشد و آن كفش هايي ست كه بر روي كف آزادراه در حالت گام برداشتن قرار گرفته اند.

در آزادراه 86، آزادراه به شكل عام خود، بازتعريف مي شود، و در طي اين بازتعريف ، مخاطب را با مفهومي تازه روبه رو مي سازد، و آن فضايي ست كه مي تواند قابليت انتقال راحت و سريع و قابل قبول «هر‌نوع» وسيله ي نقليه را فراهم سازد، در آزادراه 86،تعريف و تصوري كه از يك آزادراه به عنوان حمل و نقل زميني وجود دارد، با شروعش از دريا و پايان يافتنش به سمت آسمان و نشانه هاي متفاوت و ناهمگوني كه بر روي سطح آن از نوعي خوب عمل كردن، خبر مي دهند، در فرآيند نوعي دگرديسي قرار مي گيرد. در انتها، آزادراه، به شكلي ناتمام به سمت آسمان در حال حركت است و آخرين وسيله ي نقليه، اتومبيلي ست كه بين قسمت پاياني آن و آسمان به صورتي ايستا، قرار گرفته است.


خانه ي لوريه مالت :

كالبد بنا متعلق به سال 1820 مي باشد. هدف، مرمت فضاي داخلي بناست .
فضاي داخلي بسيار ساده مرمت مي شود، اما نكته ي مهم اين مرمت، به كارگيري گچ بري هاي بديع آن است.

در متني ساده و معمولي، حضور متغير اشياء به احياء فضاي فكري قرن نوزدهم مي پردازد. اين اشياء گچي و جايگيري آن ها در مكان هاي مختلف خانه به شكلي ناتمام و ناقص، به كار گرفته شده اند. نحوه ي قرارگيري اشياء از جايي شروع مي شود و كمرنگ و ناتمام ،از ديد مخاطب پنهان مي ماند. چيدمان اشياء گويي بر پنهان ماندن بخشي از روح زيستن و ارتباط آدمي با آن ها تأكيد مي كند.در خانه اي كه متعلق به كساني بوده كه سال هاست تعلق ظاهريشان را با آن قطع كرده اند،اما آگاهي موجود در فضاي خانه در تلاش است كه به نوعي احياگر حضور مجدد آن ها باشد.
نگاه بر روي سطح صاف ديوار مي لغزد تا اولين خطوط اشياء آشنا،نمايان شود.
حضور كمرنگ اشياء ،خود دليلي مي شود بر درك قوي حس زيبايي شناختي متعلق به قرني ديگر،كه بر روي سطح ديوارها حركت مي كند،و با ناپديد شدن آرام اشياء در ديوار،اين حس نيز به داخل ديوار نفوذ مي كند، ناپديد مي شود و مخاطب را در حالت تعليق قرار مي دهد.

پاركينگ ارواح :

اين فضا، در ابتدا متني ست معمولي كه در هر نقطه ي جهان به همين شكل تعريف مي شود، فضايي با خط كشي ها و علايم راهنمايي كه نظمي مناسب به قرارگرفتن اتومبيل ها مي دهد. اما ناگهان مفهوم « پاركينگ» مورد توجه قرار مي گيرد كه به شكلي نمادين ظاهر مي شود. در انتهاي پاركينگ، حضور اتومبيل هايي كه آسفالت شده اند، تعريفي سه بعدي از مفهوم كاربردي فضاي مذكور بدست مي دهد.
غلبه ي آسفالت بر اتومبيل و ايستايي مطلق آن ها نكته ي مهم موضوع اين طرح است. در واقع نماد عدم حركت به شكلي افراطي به نمايش گذاشته مي شود و شايد حضور پررنگ حمل و نقل و به دنبال آن آشوب محيطي اي كه طبيعتا ايجاد مي كند،بدين وسيله در پاركينگ ارواح، به پايان خود مي رسد.

مركز طراحي با مصالح بنايي نيويورك :

بر متن پويا و متغير فضاي اين مركز، سبك هاي معماري، طي دوره هاي تاريخي متعدد، باز نمايي مي شود، گروه سايت سبك هاي معماري مورد نظر را با الگويي مشخص به شكلي سه بعدي تعريف مي كند،در ضمن اينكه توجه به توالي زمان رشد و تكامل تفكر و ايده ي معمارانه را در نحوه ي قراگيري و چيدمان آجرها برهم،مد نظر قرار مي دهد.
مخاطب در اين متن چند لايه،در مقام فهم و درك رشد نگرش بشر به بعد مكاني از يك سو و برخورد با سبك هاي مطرح و مهم معماري از اولين دوره تا عصر حاضر،قرار مي گيرد.
انتخاب نشانه يا الگويي خاص كه بي درنگ، ويژگي بارز يك دوره ي تاريخي از معماري را انتقال دهد، توانايي گروه سايت را در نحوه ي بكارگيري الگونگاري در معماري داخلي و با توجه به كاركرد فضا، مشخص مي سازد.

ادامه دارد...

_________________________________________________


اين مقاله در مجله ي «رايانه، معماري و ساختمان» چاپ شده است.

۱۳۸۴-۰۵-۳۱

نقاش،خودم


زرد


این انفجار آنقدر آرام اتفاق مي افتد که می توانم تا انتهای کوچه 1266، پیاده بروم و در هوای خانه ی انیس الدوله، به حرف های قصابی گوش بدهم که لطافت گلبرگ های دودخورده ی گچی را از من بهتر می فهمد.
جسارتم از کف پله های دخمه ی جدول روزنامه و میز که بالا می رود،بانوی گوشت و ساتور را،بهتر می بینم که تاریخ یکصد ساله ی خود را در گرما و خاک نشسته بر کتیبه اش،به آرامی نفس می کشد.
می نشینم پشت یکی از همین نیمکت ها و تا معدن كلمات به خاكستر نشسته ته بكشد،من در مسیر ترک های این دیوارها،با انگشتان خاکستری انیس،دوست شده ام و او مرا تا آستانه ی سرای رطوبت و ردپای نور،می کشاند و می بینمش که چگونه در میان هوای قصابخانه،به دنبال شب های آرام خودش می گردد.
از آستانه ی در كه می زنم بیرون،برایم تنها یک خیابان مولوی مانده است و سایه ی سابقه داری که گاه و بی گاه نگاهی به قدم های مرددم می اندازد.
وقتی به نقطه ی صفر- صفر بازگردم، خواهم فهمید که انفجار بسیار نزدیک است و تصمیم می گیرم که تا آخرین لحظه ی حضور،انگشتانم را برای اشتیاق کاغذ های آ3 سیاه کنم.
...


انيس الدوله ي سابق
اتحاديه ي قصاب هاي فعلي

آبي

صداي انفجار جذب هواي راكد مي شود ، ردي از صدايي پنهان، بر ته مانده ی افکار خنثی شده،برش می زند و... چشم هایم را باز می کنم.
اینجا،همه درخت است و آسمانی که گه گاه سرک می کشد.
ردپاي اين صدا آبي ست و از پشت تابلوی سبزي كه درختان خيس برايم ساخته اند، مرا می خواند، می دوم، تا آنجا که نیرویی برایم مانده، و خود را در ارتباط خیس برگ های تازه شبنم خورده،غرق می کنم.درخت ها که می ایستند،دریاچه ی محصور را می بینم،لحظه ای سكوت...صدا بر درياچه، آرام،رنگ مي زند،درياچه كمي كه جان مي گيرد، به طرفم آهسته ، حرکت می کند...يا شايد من به سمتش...

می دانم که هوای شمس تبریزی چگونه این آب را تسلیم خود می کند تا آنجا که چرخی می زنم و تصوير خود را ايستاده و معكوس بر سطح شكننده ي اين آينه می بینم كه در هواي مولانا پيچيده شده...
ابيات پنهان چرخ مي زنند و به زباني كه هزاران سال از من جلوترند ، خلوص را آرام آرام زمزمه مي كنند.
می پرسم در میانه ی این درختان سبز و دریاچه ی محصور چه می کنم؟...
...با اين پرسش، سكوت شكسته شده و تابلو ، ديگر تابلوي قديم نيست.

خطي در هوا حرکت می کند و پهنه ي آسمان شكاف مي خورد....و....تازه می فهمم که باران یعنی چه.



قرمز

باران که تمام شد،زندگی از کناره های سر سبز،سر ریز شد و در میان ریشه ی درختان،نفوذ کرد.
مي گفتم:شاید،حقیقت را،زندگی… كه همه چیز ناگهان از حرکت ایستاد،انگار،در نقطه ای کوچک از این بی نهایت نزدیک،زمان برای ثبت حسی مخفی متوقف شد….شاید حقیقت آنچنان تلخ نبـ… صدا گفت:…تعبیر و معنا که جلو بیایند،همه چیز تلخ می شود...
آسمان که برش خورد،تازه فهمیدم باران یعنی چه…تا وقتی هواي مولانا،مرا در خود غرق نمی کند، ایستادن بر سطح زندگی یی که دارد سرریز می شود،کار ساده ای نیست،…
می ایستم و می فهمم که این تعبیر،مدت هاست که مهر « از تاریخ گذشته» ، خورده است…

دیگر به این، نمی توان گفت دریاچه ی محصور،زندگی عميقا در آوندهای همیشه تشنه ی این درختان سبز،نفوذ کرده است.






سفيد


حالا، این هوا ،چیز دیگری طلب می کند،شاید چیزی نافذتر از باران،شاید چیزی خالص تر از این آب ،شاید چیزی عمیق تر ازین سکوت...
می دانستم که انفجاری دیگر در راه است،اما این انفجار سریع تر از آن رخ می دهد که حتی بتوا...

...