۱۳۹۲-۰۲-۱۰

Rotunda/1



قضاوت یا خوانش. این دو پیامدهایی هستند که همواره به شکلی اجتناب ناپذیر، درست پس از خلق یک اثر هنری رخ می دهند. بهترین اتفاقی که برای یک اثر هنری می تواند رخ دهد این است که مورد خوانش قرار گیرد و نه قضاوت. هر چقدر که فعل خوانش مستقل از پیش فرض های مخاطب رخ می دهد، امر قضاوت از میان متن کهنه ی دانستگی ها، بر برداشتی صحیح از اثر سایه می اندازد و این هدفی نیست که برای تجسم یافتن الهامات هنرمند تعریف شده باشد.
قضاوت همواره با فعل مقایسه همراه است، بنابراین ناهمخوانی برداشت های مخاطب با آنچه که پیام حقیقی اثر هنری است زمانی آغاز می شود که خوب یا بد بودنی را برایش تعریف کنیم، ناپخته یا حرفه ای بودنی را برایش تعریف کنیم و در نهایت با صفتی خاص، کادری تنگ برایش بسازیم و اگر سرچشمه ی پیدایش ایده های نو را نه در ذهنیات هنرمند که در گستره ای غیرقابل دسترس ِهوشیارانه، فرا تر از خودآگاهی اش بدانیم، ناگزیر باید بپذیریم که امکان قضاوت اثر، توسط خود هنرمند نیز وجود دارد و صادقانه باید بگوییم که این برخوردی بسیار معمولی و عامی دربرابر امر خاص آفرینش است.
خوانش اما همواره از ساختار آرمانگرایانه ی قضاوت به دور است، به دنبال در حد کمال رساندن کیفیت خلق اثر هنری نیست، بلکه هر آفریده ی هنرمند را در جایگاه مخصوص به خودش می بیند. در امر خوانش، مخاطب اجازه می دهد که تحت تاثیر اثر هنری قرار بگیرد، بی هیچ مقاومتی، بی هیچ برداشتی، درست همانند وقتی که برای بار اول پدیده ای نو را مشاهد می کند، اجازه می دهد در برابر خاموشی ذهنیاتش، حقیقت پنهان در اثر حرفش را بزند.

Imre Makovecz  جزو آن دسته از معمارانی است که از یک چیز با خبر است و آن واقعیت انکارناپذیر وجود همان دو پیامد است که می توانند از مخاطب، گوشی مشتاق حرف های نو بسازند و یا او را به چشمی بسته در برابر گستره های کشف نشده تبدیل کنند. چیزی که آثار معماری او را خاص می کند هدفی است که سهل ترین واکنش مخاطبش یعنی امر قضاوت را نشانه گرفته است: تلنگر زدن به ساختار محکم دانسته ها.


برای کسانی که با کارهایImre Makovecz  آشنایی ندارند، دیدن تصویر بالا، چه برداشتی را در بر دارد؟ این حدس که شاید در حال تماشای یک کلیسا هستیم؟ نمادها که چنین می گویند، آن صلیب طلایی، آن برج ها، آن در بزرگ...اما، این بنا، غرفه ی مجارستان در اکسپوی 1992 اسپانیا ست... البته یک غرفه در اکسپو، طبیعتاً مکانی ست که شما را با ویژگی های شاخص یک کشور آشنا می کند...این مشخصه ی بارز اکسپوهاست، قرار است به اطلاعات افراد نسبت به کشورهای مختلف افزوده شود. اما عاملی که باعث می شود در برابر این غرفه، دریافت اطلاعات به کندی صورت بگیرد این است که به بنا زیر سایه ی نام عملکردی نگاه می کنیم که برگرفته از دریافت های پیشین ماست. به خودمان می گوییم که معمار غرفه، یک کلیسا را معرف کشورش دانسته بنابراین طول می کشد تا متوجه شویم پیکر اصلی بنا، برای اشاره ای زیرکانه به مرسوم بودن ماهیگیری در مجارستان، قایقی وارونه است و جزئیاتی دارد که در هیچ کلیسایی مورد استفاده قرار نمی گیرد. همین که شناخته شدن بنا، با خروجی آرام از پس هاله ی ابهامات رخ می دهد، می تواند شگردی عالی باشد برای بالا بردن سطح کنجکاوی بازدیدکنندگان تا جایی که تصمیم سفر به آن کشور را بگیرند.

Photographer: Bruno Barbey

حالا اگر مخاطب فکر کند که ساختاری که در برابر است را درک کرده وقتی وارد بنا شود تجدید نظر خواهد کرد، آنچه که فضای داخل بنا را می سازد قابل تصور نیست،چراکه در پس ذهن برای بنایی که شبیه به کلیساست فضای داخلی کلیسایی تصور می شود. اینجا، شما به جشنی بصری دعوت شده اید که نقطه ی اوجش، یک شعبده بازی شگفت انگیز است! معمار، با تردستی مجموعه ای از سمبل ها را به نمایش می گذارد که در پس آن، اتفاق دیگری انتظار شما را می کشد، نه معنای سمبل ها و تعاریف معمول، بلکه فضایی تهی شده از هرگونه معنا.


مخاطب در پس زمینه ای از رنگ های سرد، میان سطوح یک دست و شیشه ای، معلق در فضایی از انعکاس های رازآلود و یخ زده می ماند. معمار در معرفی کشورش صادق است، سرشار از شیفتگی در برابر ظاهر بی نظیر بنا، ناگهان وارد فضایی می شوید که ملاقاتی ست بی پرده با آنچه که طبیعت قالب مجارستان را تعریف می کند.
تضاد بی نظیری که میان ظاهر بنا و فضای داخلی اش وجود دارد به مخاطب فرصت می دهد تا با پیش داوری هایش مواجه شود، فرصتی یگانه که در آن، ناخودآگاه، بی اعتبار بودن امر پیش داوری بر تن ذهنیات ترک می اندازد.
اما واقعیت این است که دریافت های انسان از جهانی که در آن می زیید، دائما در دایره ای از تاخت و تازهای به ظاهر غیرقابل توقف ذهن و برهه هایی کوتاه و بعضا نامحسوس از سکوت عمیق، در حال چرخش است و باید چنین باشد. ایده آلیستی نگاه کردن به عملکرد ذهن، اینکه ذهن باید تسلیم همیشگی سکوت باشد، تنها امکان شکل گیری دریافت های درست را سخت می کند. حقیقت این است که تعادلی ست میان دل مشغولی های بی فایده و خاموشی های درونی، هرکدام به بهبود دیگری کمک می کند. 


ادامه دارد...