۱۳۸۵-۰۷-۰۲

غزل خورشيد




يك كودك. كودكي كه بي هيچ دليل آشكاري از بازي كردن باز مي ايستد و به يكباره رخساره اش رنگ مي بازد و بي حركت مي ماند و خاموش مي شود... و ديگر كاري جز خنديدن نمي كند.







كريستين بوبن
رفيق اعلي
پيروز سيار


۱۳۸۵-۰۶-۲۳

BreAtHinG



در ادامه ي بحث مكث...



پيكاسو مي گويد: بايد هميشه نه تنها تا انتهاي محدوديت، بلكه كمي فراتر از امكانات رفت. اگر مي توانيد سه عنصر را بكار گيريد، فقط از دو تاي آن استفاده كنيد. اگر مي توانيد ده عنصر را به كار گيريد، پنج تايش را فراموش كنيد...
تاثير رواني فقدان بر ابتكار و خلاقيت خفته در ميان انگشتان، انكارناپذير است. ذهن بين سقوط و صعود يكي را بايد انتخاب كند. يا با نبود و نيستي خواسته ها سازگاري كند و يا كمبود را بپذيرد و به دنبال آنچه هست و پنهان مانده بگردد. پذيرش شرايط موجود، به ذهن فرصت مي دهد تا با موضوعي كه رو به روست، باز تر برخورد كند و به جاي اعمال كليشه ها و الهام و گاها تقليد از آن ها، خود آفريننده ي الگوهايي نو باشد.
در حال حاضر، موقعيت مكاني، تعريف كننده ي امكانات و محدوديت ها هستند. در شهرهاي بزرگ، تعريف كاركردهاي فضايي تغيير كرده است، بسياري از فعاليت هاي درون فضايي به مرور زمان و افزايش سرعت و كمبود وقت، تجزيه شده اند و فضا را به خرده فضا تبديل كرده اند. براي مثال، بهتر است به اين نمونه نگاهي بياندازيم.

آئورا، يك خانه ي مسكوني در يكي از بخش هاي شلوغ توكيو است. جغرافيايي كه عملكرد خانه را تنها به خوابيدن و اتمام كارهاي اداري محدود كرده است. تماشاي فيلم، در سينما، استحمام در حمام هاي عمومي، غذاخوردن، در رستوران و تمام. براي يك فضاي 4 در 21 متر، بيشتر از اين نمي توان انتظار داشت. اما، همين كمبود امكانات، دليلي براي شكل گيري يك فضاي نو شده است.


طبقه ي همكف، با يك هال كوچك، آشپزخانه و سرويس بهداشتي، بازنمايي وضعيتي است كه خواه نا خواه بر چگونگي طراحي فضاهاي مسكوني تحميل شده است. واپسين انساني كه زرتشت گفت:"...انساني كه همه چيز را كوچك مي كند..." واپسين انساني است كه دارد ريشه هاي هستي خودش را با جهالت و به سرعت مي بلعد. فضاي 4 در 21 متري طبقه ي همكف، سطحي نگري انسان امروز به مكاني را نشان مي دهد كه در واقع منشا كسب آرامش و تنها نقطه ي اتكاي فرد است. جايي كه بايد با احتياط و زمزمه وار، كلمه ي خانواده را به زبان آورد.
طبقه ي اول، با توجه به ارتفاعي كه از سطح خيابان گرفته، همانند ذهني عمل مي كند كه از موضوع فاصله گرفته، به نحوي كه مي تواند وضعيت را درك كند و پيشنهادي را ارائه دهد. در اين فشار حجم فضاهاي شهري و محدوديت هاي طراحي، يك طبقه ي كامل به مكاني براي استراحت و آرامش اختصاص داده شده. آرامش، آلترناتيوي كه دور و دست نيافتني مي نمايد. عصاره ي معجزه آسايي كه در اين شلوغي و ازدحام بي پايان، ميان دست و پاهاي عصبي، بر زمين ريخته و ناپديد شده. در جامعه اي كه شك و ترديد بر باورهاي آدمي، سايه انداخته، چگونه مي توان وضعيتي جديد را به راحتي پذيرفت؟ چگونه مي توان زندگي اي كه بر لبه ي پرتگاه، با عجله مي دود را دعوت به آرامش كرد؟ اين طبقه، تنها مي تواند مكاني باشد براي خستگي اي كه شب، بر تخت فرو مي افتد و روز بعد، با كسالت و كرختي بيشتري چشم باز مي كند. جايي براي پخش كردن پرونده هاي اداري و ساختن دريچه اي كه از آن نگراني ها و گرفتاري هاي بيرون از خانه، به داخل نفوذ كند.
طبقه ي دوم، تعريف نشده است. در حقيقت، اين طبقه، نا خودآگاه، مخاطب را با لامكاني آشنا مي كند كه در آن آرامش با نور مي رقصد. در اين ميان، ما حركت روان و آرام سقف و نفوذ ملايم نور به داخل فضا را مي بينيم، اما، اين نور، از خلال سايه هاي ترديد مي گذرد و در ذهنيت كليشه اي مخاطب رخنه مي كند.
ساختار نامتعارف سقف، از جهان بيرون، زيبايي را صيد مي كند. اين زيبايي، گرم و آهسته از ميان هشت تير سقفي مي گذرد، انعطاف و مواج بودن را به تيرها هديه مي كند و بر ديوارهاي سرد و بتني مي لغزد. در اين پروسه، محتواي عميق و سيالي كه با تار و پود متن آئورا، آميخته، به اين فضاي مسكوني، معنا و مفهومي پويا مي بخشد.


اين خانه توسط شركت "FOBA"، در سال 1994 طراحي و در سال 1996، ساخته شد.


عكس هاي بيشتر؟



ادامه دارد...





۱۳۸۵-۰۶-۱۲

چشمه



همواره، در فرآيند ارائه ي يك وضعيت جديد، هويتي نو، متولد مي شود.
در "one hundred fish fountain"اثر "bruce nauman"، وضعيت ماهيان، يك وضعيت ميان متني و پيچيده است. عناصر، در تعريف خود، ميان آنچه كه بوده اند و آنچه كه هستند، گرفتار نوعي تعليق اند كه در ماهيت زيستي ماهيان، كنشي نامتعارف را بروز ميدهد.






اثر، بر چيستي مكان ازلي و ابدي « ماهي»، متمركز است، و اين چيستي به صورتي خود جوش از درون ماهياني فرو مي ريزد كه براي به مقصد رساندن هنرمند، اصل جايگاه خود را به زير سوال برده اند. در نتيجه، اين عناصر شناور در ميان آب و آسمان، در ذهن مخاطب به عنوان سرچشمه ي وجودي عنصري تلقي مي شود كه در اصل، ادامه ي حيات خودشان به حضور آن بستگي دارد.