۱۳۹۵-۰۳-۰۱

Baroco




...
پلاسنثیا غرولندکنان آنها را به حال خود گذاشت و مردِ آراسته به کیسه زیر چشم، نفس راحتی کشید.
گفت: دنبال من بیایید!
و پشت به کاروایو کرد و راهرو را تا پنجره ای مشرف به دیوار پوسته پوسته ی یک حیاط خلوت یا کوچه ای بن بست ادامه داد.
موقعی که بنظر می رسید خیال دارد خود را از پنجره به بیرون پرت کند، مردِ مزین به کیسه زیر چشم، نیم چرخی زد و از دری داخل رفت که تقریباً یکراست به پلکانی کوتاه باز می شد.
به اتاقی مربع شکل رسیدند که جز آسانسور در دیگری نداشت. در آن چپیدند و مرد پایین ترین دکمه را فشردکاروایو حدس زد که به آخرین زیرزمین می روند.
آسانسور به سالنی باز شد که مطابق معیارهای رفاهی "واگن های تختی" ایام بین دو جنگ، آن را موکت و مبله کرده بودند. همه چیز بوی نم می داد و گذر زمان، رنگ از اتصال های هر شیئ می زدود؛ پنداری خبر تجزیه شان از آنجا اعلام می شد.
نگهبانی مشخصات کاروایو را وارد دفتر کرد و مردِ آراسته به کیسه زیر چشم، او را به جوانی سپرد با سر و شکل گویندگان تلویزیون که کت و شلوار و جلیقه به تن داشت و درخشش لبخندش به برق موی بریانتین خورده اش باجی نمی داد.
وقتی درِ بزرگ با روکش چرم طبیعی باز شد،[کاروایو] فهمید به مقصد رسیده است.
...






قتل در کمیته مرکزی 
نویسنده: مانوئل باثکث مونتالبان
مترجم: کاوه میرعباسی
انتشارات نیلوفر