۱۳۹۷-۰۹-۱۵

حراجِ جان



How heavy it weighs? - 2015- Banksy


«آی وی وی» اخیراً در مصاحبه ای در باب اثر تازه اش، چرخه ی زندگی، شرایط انسان امروز را به پناهجویانی سوار بر قایق تشبیه کرده. از نظر او، ما در حال حاضر در متن یک افسانه زندگی می کنیم چراکه دیگر هیچ چیز قابل پیش بینی نیست و بخش اعظمی از وضعیت دنیا بر ما آشکار نیست. سرگردان در میان امواج پرتلاطم پیش می رویم و ریزش آهسته ی معانی از همه چیزهای آشنا را تماشا می کنیم. همه ی ما تا حدودی می دانیم که این افسانه، شدیداً نیازمند روایتی جدید است. اما چه روایتی؟ در سودای فتح دنیا و برپایی بهشت آرامش؟ و یا کمی محدودتر، همچون باریکه نوری که در حدی معقول و واقعی، اثرگذار باشد؟
دیروز زمانی که خبری درباره ی «بنکسی» و فراخوانش خواندم، حرف های «آی وی وی» برایم تداعی شد. «بنکسی» یکی از آثارش به نام " وزنش چقدر است؟" که در واقع ماکت کوچک قایقی پر از پناهجو است را به قیمت دو پوند به فروش گذاشته اما به شرط آنکه متقاضیان خرید اثر، در سایتی حامی پناهجویان، با پرداخت قیمت اثر، وزن آن را حدس بزنند. و اگر حدس شان درست بود، صاحب اثر خواهند شد. طبعاً مبلغ جمع شده صرف کمک به پناهجویان می شود.
این اثر «بنکسی»، به یاد کسانی که سرزمین شان را ترک کردند و به خاک انگلیس نرسیده، در دریا غرق شدند ساخته شد و سال 2015 در پارک Dismaland، کار دیگر «بنکسی»، در استخری بلااستفاده شناور شد. اینکه چرا او، این اثر را انتخاب کرده و چرا ساز و کاری غیرمعمول برای فروش آن در نظر گرفته، جالب است. متقاضیان خرید اثر، دقیقاً وزن چه چیزی را حدس می زنند؟ یک قایق و چند مجسمه ی داخل آن؟ و یا وزن خوابِ آزادی را؟ و یا وزن بی پناهی و سرگردانی را؟
انگیزه ی یک نفر برای خرید اثری از بنکسی چه می تواند باشد؟ روزانه انجمن های مختلف برای جمع آوری پول و تامین وسایل ابتدایی پناهندگان اقدام می کنند، پروسه ای که در آن نیازی به شرکت در بازی حدس و گمان نیست. قطعاً عده ای برای بدست آوردن اثری به نام «بنکسی»، آن هم چنین ارزان، به تکاپو می افتند. کافی ست مدت کوتاهی صبر کرد تا قایق از یک حراج خانه ی آثار هنری سردر آورد و بعد هم صدای چکش حراج و ریزش سکه ها.
این روایت «بنکسی» است به گمانم. در زمانه ای که مفهوم تقلای آدمی برای فرار از تباهی، در حد دو پوند هم نمی ارزد. و آنکه زیر سقفی امن ، در فضایی اشباع از اخبار آوارگی دیگران، سرّ شده تنها زمانی به سمت همدردی گام برمی دارد که مقصد برایش رنگ و لعاب خورده باشد: احتمال بدست آوردن اثری از هنرمندی جنجالی و مشهور. مسئله این است که گویی «بنکسی» شرایط جدید انسان را پذیرفته: جماعتی با چهره های مات خیره به امواج و در حال حرکت به ناکجا. او از این شرایط استفاده می کند تا حداقل حال عده ای دیگر را خوب کند. عده ای که روزی چشم باز کردند و از زندگی، چیزی فراتر خواستند: امید را، پویایی را و برایش حاضرند در تاریکی شب و دریا، جان بدهند.






هیچ نظری موجود نیست: