۱۳۸۴-۰۷-۱۹

یک روز

اگر يك روز، يكي از هزاران روز هاي زندگي ام
امكان تكرار يابد،
كدام يك را بر خواهم گزيد؟

همه ي آن روزهايي كه به روشني در خاطر دارم،
همه ي آن روزهايي كه « فراموش نشدني» نام دارند،
به چشم من بيگانه اند.
من بيرون آنهايم،
زيرا آنها را از بيرون مي نگرم،
تصاويري جان گرفته
در چشمه ي هميشه جوشان خاطرات.


روزهاي از ياد رفته، روزهاي واقعي من.
من به آنها تعلق دارم
و هنوز در آنها سير مي كنم
آنها همه ي مرا در بر مي گيرند.
در تار و پود هواي خود
نامحسوس، درخشان، اشباع شده
از عطر شيرين روزگار سپري شده در رؤيا

در ازاي يك روز از ياد رفته
از همه ي خاطرات شيرينم مي گذرم

تنها يك روز عادي، غرق در نور منتشره ي روز
چشيدن دوباره ي ابتذال ساده ي آن،
سرشاري زلالش
بي سنگيني سايه ي هيچ خاطره اي بر آن.
يك بار ديگر مست شدن
از شراب ناب دنيايي لبريز از خواب و خيال
و سپس آن را براي هميشه از ياد بردن.




بلاگا ديميتروا
شعر زنان جهان
فريده حسن زاده

هیچ نظری موجود نیست: