۱۳۸۷-۰۸-۰۱

از نشانه ای که نیست


رسانه (Medium) واسطه است. لفظ ارتباط را معنا می کند و نه محتوی رابطه را.از این منظر، هنر و معماری، رسانه اند. یک تابلوی رنگ و روغن، به صرف آنکه مجموعه ای است از ترکیب رنگ ها، خاصیت واسطه گری را خواه نا خواه دارد. اینکه تا چه حد تابلو به اصطلاح، گیرا باشد، بستگی به تفکری دارد که در پس کنار هم آمدن رنگ ها و خطوط پنهان است. معماری به عنوان رسانه با آنچه ما در عصر حاضر، رسانه جمعی می نامیم ( روزنامه، کتاب، تلویزیون، رادیو و اینترنت) هم راستا است.
به طور کل، زبان، تمامی آن چیزی است که در غلاف عبارت "وسایل اطلاع رسانی" یا "رسانه " قرار گرفته است. کلام و تصویر (که به نوبه ی خود از نوعی زبان پیروی می کند)، رساننده ی پیام اند. این در مورد معماری صدق می کند.زبان معماری نیز، متن یا ساختاری است که بر اساس یک سری باید نباید های قراردادی و توافق شده، شکل می گیرد. همچون طرز بیانی که در یک گزارش مورد استفاده قرار می گیرد. اما ماهیت این زبان و آنچه که به عنوان پیام در معماری مطرح می شود، متفاوت است.
متن در روزنامه و کتاب، از نشانه های گرافیکی (که به نوبه ی خود نوع خاصی از تصویر هستند) تشکیل شده که ما آنها را کلمات می دانیم. در رادیو، متن، از ترکیب اصوات ( گفتار و موسیقی) و در تلویزیون و اینترنت از ترکیب تصاویر و اصوات شکل می گیرد.نتیجه ی ارتباط با رسانه های جمعی و یا بهتر است بگوییم زبان، مجموعه ای از دریافت ها و برداشت ها است. نوشتار و گفتار از واقعیت سخن می گویند اما خود واقعیت نیستند، از آن فاصله دارند.اما معماری، متنی از جنس جهان واقعی می سازد که جزئی از واقعیت است حتی اگر این متن نیمه تمام بماند، ویرانه ای است که در ساحت ویرانگی، کامل است و وجود دارد. ناتمام ماندنی که اگر برای یک نوشته و یا گفتار رخ دهد، نه تنها اساس وجود آن به زیر سوال می رود بلکه پای توهم را به میان ادراک مخاطب، باز می کند.
همین ویژگی معماری سبب می شود که از آثار آن، در بررسی مشخصه های تاریخی، فرهنگی، اجتماعی، اقتصادی و ... ادوار، به عنوان مصداق هایی قابل دسترس تر و گاهی اوقات، به عنوان تنها مدرک موجود، استفاده شود.
در رسانه های جمعی ،اگر متن صرفا کیفیت اطلاع رسانی داشته باشد، جای زیادی برای تاویل های مکرر و متنوع نمی گشاید. اما در هنر و معماری، آنچه که دلیل ادامه ی حیات اثر محسوب می شود، برداشت آزادی است که برای هر فرد، یگانه است. پیامی که معماری رساننده ی آن است، احساس و تجربه ای ذهنی است که اساسا نمی تواند مطلق باشد، با اینکه زبان در این رسانه، در گستره ی امور واقعی و مطلق جای می گیرد. در مسکونی بودن یک واحد مسکونی، همانقدر قطعیت وجود دارد که در کسب احساس آرامش در آن، کثرت نظر. این آمیختگی قطعیت و نسبیت، در زبان، بر چیستی "نشانه" های قراردادی معطوف می شود، نشانه هایی که وجود دارند اما به امری اشاره می کنند که در بعد زمان و مکان ِ موجود، غایب است.
در هنر ومعماری، زبان (رسانه) بعنوان رابط حضور و غیاب میتواند به چالش کشیده شود .



این یک پیپ نیست. رنه مگریت


آنچه که در این اثر، بر سورئالیست بودن مگریت تاکید می کند، برخورد هنرمند با قراردادهای زبانی است که ما ناخودآگاه، «واقعی» می پنداریم. وسیله ای که بر آن نام گذاشته ایم، مستقل و جدا از نامش، وجود دارد. نام هرگز خود وسیله نیست و در اینجا علاوه بر نام، جدا بودن "تصویر" پیپ از واقعیت نیز مطرح می شود. اما آنچه اهمیت دارد نه صرف این طرح، بلکه تاثیر طرح است که فرآیند ادراک بیننده را تا حدودی مختل می کند. در اینجا نقش واسطه گری نقاشی، بر ضد خود عمل می کند و به آن ماهیتی سورئال می بخشد. در اینجا نقاشی از امری واقعی سخن نمی گوید بلکه غیرواقعی بودن ذهنیت بشر را نشانه می رود.
مصداق این نوع برخورد با واقعیت را در «خانه ی ایده آل» ضاحا حدید می توان مشاهده کرد.





احجامی که یک مکعب مستطیل سرخ را خالی کرده اند و ما تنها مسیر حرکت آن ها را می بینیم.خانه ی ایده آل سقفی ندارد، در برخی قسمت ها دیوار ندارد و به طور کل آنچه که تعریف معمول یک «خانه» است، کمتر در این نمونه دیده می شود.



ایده آل بودن، امری است نسبی. آرمانی است که از حوزه ی پندار و خواسته ها فراتر نمی رود و وقتی این واژه، در پس ِ کلمه ای کلیشه ای و قاب شده مانند «خانه» می نشیند، ترکیبی می سازد که می توان آن را "رویکردی" سورئال نامید. این رویکرد، کیفیت واسطه گری بنا را تعریف می کند.این خانه ای است که خانه نیست! معماری این بنا زبانی است از جنس واقعیت که تعریفی انتزاعی از جهان بی شکل ِخیال و همواره گریزان از پیش فرض های بشری را به نحوی ارائه می دهد که در قطعیت حضور آن نمی توان شک کرد.




برای/در ضیافت هشتم



۵ نظر:

ناشناس گفت...

وبلاگ انجمن اسلامی دانشکده معماری دانشگاه شهید بهشتی:
http://arcart.blogfa.com/

ناشناس گفت...

مخصوصا با توجه به حرفها ضاحا حدید در مورد خانه ایده آلش، این اثر سوررئال نیست و اصلا تفکر سوررئالیستی پشت اون نبوده، و ایده اصلی سیالیت و روان بودن همراه با چشم انداز باز و دید وسیع!!! ـ

افروز نبوی گفت...

جناب آقای اکبری گرامی، اگر متن را به دقت خوانده باشید، تمام آنچه شما به عنوان ایده ی پروژه نوشتید، من به زبانی دیگر(شاید ملموس تر برای طیف دیگری از خوانندگان) در پاراگراف ماقبل آخر نوشته ام،اما در پاراگراف آخر، بر موضوع نوشته، یعنی کیفیت پیام آوری ِ معماری به عنوان رسانه، در نمونه ای خاص پرداخته ام و اساسا بحثی بر سبک و یا کانسپت بنا مطرح نبوده، نامی که این پروژه دارد، نامی است که خواه نا خواه در ورای واقعیت می نشیند و معماری بنا بی تاثیر از این کیفیت نامش نبوده.چرا؟ به این دلیل که معمارش، با دو واژه ی «خانه - ایده آل» ، "برخوردی" فراواقعی داشته.

ناشناس گفت...

این بحٍ و صحبتها فقط برای محک اطلاعات و تکمیل آنها است و هیچ قصد و منظوری غیر از این نیست. ـ

متن رو دوباره خوندم اگر شما درست نوشته باشید که حتما این طور است من در طیف "مخاطبان دیگر" شما جایی ندارم.
البته میتوان قبول کرد که در این کار ساختمان سازی غیر رایج انجام گرفته اما معماری سورئالیستی ابدا! ابدا ایده آلیستی و سورئالیستی یکی نیستند، دست نایافتنی بودن اید آل نباید مارا به اشتباه بیاندازد.ـ

افروز نبوی گفت...

جناب آقای اکبری گرامی، در مورد سطر اول نظرتان، مطمئنا همین طور است که شما می فرمایید.

"معماری سورئالیستی" اصلا در اینجا مطرح نیست...ما در مورد "سبک" کار صحبت نمی کنیم، در مورد "برخورد" خود معمار با معماری بحت می کنیم، بنده در مورد واژه ی " ایده آل" و کیفیت آن و تاثیری که بر کلمه ی "خانه" می گذارد صحبت کرده ام.خانه، امری واقعی است، ایده آل،امری فانتزی، جزئی از رویا و خیال. " ترکیب" این دو، امری فراواقع یا سورئال می سازد ولی این دلیل نمی شود که سبک معماری بنا را سورئالیزم بدانیم، مسلما معماری این بنا، در"فرآیند انتقال پیام خود" چه بخواهیم و چه نخواهیم در ذهن مخاطب، سورئالیستی عمل می کند.
تفاوت نقاشی و معماری در این است که سبک نقاشی را نوع پیام رسانی اش مشخص می کند. اما در معماری، ساختار، تعریف کننده ی سبک است. تاثیری که معماری بر مخاطب می گذارد و اساسا نحوه ی تاثیرگذاری، مبحثی است کاملا جدا.